امتیاز وبلاگ ها تا این لحظه

مختار تندر - چم مهر
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
























چم مهر

تو رفتی،من غریب شدم،چه دنیای عجیبیه

 

امروز دیدم دیگه داری منو فراموش می کنی

فانوس آرزوهامونو داری خاموش می کنی

تنها دلیل زندگی!با یه غمی دوسِت دارم

داغ دلم تازه میشه،اسمتو وقتی میارم

وقتی تو نیستی چه کنم با این دل بهونه گیر

مگه نگفتم؛چشاتو از چشم من هیچ وقت نگیر

حرف منو به دل نگیر،همش مال غریبیه

تو رفتی،من غریب شدم،چه دنیای عجیبیه!

زودتر بیا،بدون تو اینجا واسم جهنمه

دیوار خونمون پر از سایة غصه و غمه

تحملی که تو دادی،دیگه داره تموم میشه

مگه نگفتم؛همه جا مال منی تا همیشه

دلم واست شور میزنه،این دلو بی خبر نذار

تو رو خدا با خوبیهات رو هیچ دلی اثر نذار

فکر نکنی از راه دور دارم سفارش می کنم

به جون تو فقط دارم یه قدری خواهش میکنم

اگه بخوام برات بگم شاید بشه صد تا کتاب

که هر صفحش قصة چندتا درد و چندتا عذاب

میگم شبها ستاره ها تا میتونن دعات کنن

نورشون رو بدرقة پاکی خنده هات کنن

یه شب تو پاییز که غمت سربه سر دل میذاره

...همون کسی که بیشتر از همه دوسِت داره

 


نوشته شده در پنج شنبه 88/8/21ساعت 9:56 صبح توسط مختار تندر نظرات ( ) |

«اوست اگر هست به ملک وجود»

جهان عشق است و دیگر زرق سازی 

 همه بازیست الاّ عشق بازی

بی عشق جهان مباد که کانون زندگی از فروغ او گرم و روشن و فشار طاقت فرسای حوادث،با نوازش او مطبوع و آسان.

اگر ما عاشق نبودیم چگونه این عمر دور و دراز و خسته کننده را طی می کردیم و با چه حرارت کارخانه حیات ما به کار می افتاد؟!

برای که برمی خاستیم و برای که می نشستیم؟آری قوّت عشق با تحریک معنوی خود ما را به فعالیت و کوشش وامی دارد و دور را دوردست بر سر و روی ما می کشد.

همین عشق که درد بی درمان است،در عین حال درمان همه دردها فقط عشق شمع محفل و انیس شب های تار ماست.

عشق مدار زندگی و شیرازه کتاب امید و آرزوست.و این عشق یک عشق کاذب و هوا و هوس بازی نیست،بلکه فقط عشق به معبود یکتا و ازلی است و عشق پاک نیز از او منشأت می گیرد.


نوشته شده در چهارشنبه 88/8/20ساعت 1:20 عصر توسط مختار تندر نظرات ( ) |


تنهایی

از روزی که تو رفتی، پریده رنگ شادی
اما خورشید می تابه، مثل یه روز عادی

چطور هنوز پرنده، داره هوای پرواز
چطور هنوز قناری، سر می ده بانگ آواز

مگر خبر ندارن، تو رفتی از کنارم
چرا بهت نگفتن، بی تو چه حالی دارم

به چشم خسته من، آسمون از سنگ شده
لعنت به این تنهایی، دلم برات تنگ شده


آفتاب نشسته روی، گلهای سرخ قالی
خیال تو کنارم، تو این اتاق خالی

عطر تنت پیچیده، توی اتاق خوابم
با تو چه جون گرفته، ترانه های نابم

از تو هزارتا قصه، چه جاودانه ساختم
قلب پر از غرور و، چه عاشقانه باختم

به چشم خسته من، آسمون از سنگ شده
لعنت به این تنهایی، دلم برات تنگ شده

شبها با یاد عشقت، به قتل خود نشستم
صد بار ازت بریدم، صد بار ازت شکستم

اسمت به روی لبهام، توی ترانه هامه
بغض گرفته عشق، تو غربت صدامه

قلب پر از سکوتم، دلتنگ از این جدایی
بی تو ببین چه سرده، تابستون تنهایی

به چشم خسته من، آسمون از سنگ شده
لعنت به این تنهایی، دلم برات تنگ شده


نوشته شده در شنبه 88/8/2ساعت 2:6 عصر توسط مختار تندر نظرات ( ) |

 

با سلام و عرض ادب خدمت خوانندگان عزیز و دوست داشتنی وبلاگ چم مهر.

ببخشید که خیلی دیر اومدم،از شما چه پنهون رفته بودم چم مهر؛همان دیار آرزوها و دلتنگیهای من.

واقعاً جای همه شما خالی بود،میدونید چرا؟

چونکه عروسی پسر عموی دوست داشتنی و مهربونم بود(داریوش تندر)خیلی دوسش دارم،از ته دل براش آرزوی خوشبختی می کنم.

خلاصه حسابی خوش گذشت،البته اتفاق های دیگری هم پیش اومد که اونهارو بعداً بهتون میگم،یه کم خصوصین.

یه چندتا سخن آموزنده و البته آبدار براتون آماده کردم که امیدوارم استفاده لازم را از این سخنان ببرید.

بخوانید:

هرگز امیدی را از کسی سلب نکن ، شاید این تنها چیزی است که او دارد.

هر وقت که زمین خوردی ، دست کم چیزی از زمین بردار...


حسود فکر می کند که اگر پای همسایه اش بشکند ، او بهتر می تواند راه برود.

کسی که سوال می پرسد ، چند دقیقه احمق است اما کسی که سوال نمی پرسد ، برای همیشه احمق است.

برای هر مشکلی دست کم دو راه حل وجود دارد ، سکوت و صبر و گذر زمان.

زیاد زیستن آرزوی همه است اما خوش زیستن ، آرمان یک عده معدود.

من به شانس خیلی اعتقاد دارم ، چون هر وقت که تلاش می کنم ، شانس می آورم.

ارزش هر کس به اندازه چیزی است که به دنبال آن است.

مردم اغلب از بی وقتی شکایت می کنند ، در حالی که مشکل اصلی بی هدفی است.

پول بر عاقلان خدمت می کند و بر جاهلان ، حکومت.

پرستویی که به فکر مهاجرت است از ویرانی آشیانه نمی ترسد.

خوش بین باشید ، اما خوش بین دیرباور.


نوشته شده در پنج شنبه 88/7/23ساعت 7:45 عصر توسط مختار تندر نظرات ( ) |

درها را بگشایید تا از این زندان بیرون روم. درها را بگشایید تا راه خویش را در پیش گیرم. آخر روح افسرده من در آرزوی خاموشی است! در آرزوی خاموشی و تنهایی!

درهایی را که بر روی من بسته اند بگشایید،می خواهم به آنجا که دلم می خواهد بروم. به جایی بروم که بتوانم بیماری نومیدی را درمان کنم.

درها را بگشایید،می خواهم به آنجا روم که ندانند من کیستم،ندانند که بوده ام. به آنجا روم که بتوانم تنها و منزوی،دور از همه آشنایان و نزدیکان در تاریکی خاموشی جان بسپارم.

درها را بگشایید،زیرا مادرم را می بینم که اشک ریزان به سوی من می آید.

برای خدا درها را بگشایید تا پیش از آنکه کسی در پی تسلی غم دل من برآید بیرون روم.

درها را بگشایید،می خواهم پیش از آنکه کسی با دست ترحم بر زخم دلم مرحم نهد از اینجا بیرون روم. می خواهم پیش از آنکه ترس آرام آرام در زوایای روحم رخنه کند از اینجا بیرون روم.

درها را بگشایید! درها را بگشایید! مگر نمی بینید که شب تاریک است و کسی از باز شدن در خبر نمی شود.

درها را بگشایید،زیرا شب دراز است. می خواهم پیش از آنکه صبح شود به جایی رفته باشم که در آن هیچ وقت صبح نمی شود.

درها را بگشایید...


نوشته شده در سه شنبه 88/5/13ساعت 8:39 صبح توسط مختار تندر نظرات ( ) |

                    

خداوند

چگونه می شود از دریا گذر کرد و ندید پاکی و صداقتش را؟

چگونه می شود از ابر رد شد و ندید دانه های محبتش را؟

چگونه می شود از کوه گذشت و ندید سایبان بلند را؟ عظمتش را؟

چگونه می شود از جنگل عبور کرد و ندید سکوت درختان صنوبرش را؟

و چگونه می شود از دنیا گذشت و ندید محبت و لطف خداوندش را؟

 

 


نوشته شده در شنبه 88/5/10ساعت 8:57 صبح توسط مختار تندر نظرات ( ) |

به این سقف های کوتاه دل نبسته ام و به باغ هایی که به پلک بر هم زدنی از بهار به زمستان می غلتند.به دل های معمولی امیدی نیست و به هر پنجره ای نباید دخیل بست. از آن خیابان نمی توان به تو رسید و از هر درختی نمی توان وقت آمدن پرنده ها را سئوال کرد. من خوب می دانم که هیچ تقویمی نمی تواند بگوید که چه وقت برمی گردی.

چگونه بی تو از عشق بگویم و از خاطره هایی که از مهتاب زیباترند؟

بی تو چگونه از رفتن بگویم و از حوض هایی که دریا را به ماهی ها می آموزند؟

این روزهای گرفته و دراز بی تو به پایان نمی رسند و حرف های من هر غروب ناتمام می مانند.

چرا رفتی؟ هنوز می توانستیم چراغ علاقه را روشن نگاه داریم و خنده های بسیاری را تجربه کنیم. هنوز امیدهای فراوانی در راه بود. هنوز چند پرستو، هنوز چند پرتقال، هنوز چند برف ...

چرا رفتی؟ هنوز تمام قصه ها را برای کودکانمان نخوانده بودیم. باید عصرها در پیاده روهای زندگی قدم می زدیم و از شاخه های تخیل میوه آرزو می چیدیم. هنوز می توانستیم روبروی هم بر سفره مهربانی بنشینیم.

چگونه آخرین اشک های تو را فراموش کنم؟

به اتاق های افسرده که سراغ تو را می گیرند، چه بگویم؟ و هر وقت دلم گرفت برای چه کسی نامه بنویسم؟

چرا رفتی؟ چرا پل های دوستی را شکستی؟ بی تو بشقاب های اندوه را چگونه بشویم و چگونه اتاق تنهایی را جارو کنم؟

به این سقف های کوتاه دشنام نمی دهم و باغ هایی را که به پلک بر هم زدنی از سبز به زرد می غلتند، سرزنش نمی کنم. من خوب می دانم که تو یک روز برمی گردی.

هنوز برای دوست داشتن وقت هست.


نوشته شده در یکشنبه 88/5/4ساعت 5:28 عصر توسط مختار تندر نظرات ( ) |

انا لله و انا الیه راجعون

 رحلت مرجع بزرگ و عالم ربانی حضرت آیت الله العظمی حاج شیخ محمدتقی بهجت (قدس سره) که موجب اندوه و تاسف فراوان گردید را به حضرت بقیه الله الاعظم (ارواحنافداه)، مقام معظم رهبری، مراجع عظام، ‌حوزه های علمیه، ‌بیت شریف معظم له و عموم مسلمانان تسلیت عرض می نمایم.


نوشته شده در سه شنبه 88/2/29ساعت 12:16 صبح توسط مختار تندر نظرات ( ) |

قهرمانی تیم فوتبال چم مهر علیا

امروز خبر خوشحال کننده ای به من رسید؛خبر قهرمانی تیم فوتبال روستای چم مهرعلیا در مسابقات دهیاریهای  شهرستان پلدختر.

این بازیها که زیر نظر تربیت بدنی شهرستان پلدختر و با عنوان مسابقات فوتبال دهیاریهای شهرستان پلدختر برگزار گردید در نهایت با قهرمانی تیم ما به پایان رسید.

من در اولین بازی برای تیممان بازی کردم که در آن بازی موفق شدیم تیم روستای سراب حمام را با پنج گل شکست دهیم.اما در ادامه بازیها بدلیل مشغله کاری مجبور شدم به تهران بیایم و نتوانستم تیممان را برای ادامه بازیها همراهی کنم.

این قهرمانی شیرین را به تمام دوستداران چم مهر تبریک می گویم

   


نوشته شده در جمعه 88/2/4ساعت 11:45 عصر توسط مختار تندر نظرات ( ) |

می توانی خوشحال باشی، چون من دختر کم توقعی هستم.
اگر می گویم باید
تحصیلکرده
باشی، فقط به خاطر این است که بتوانی خیال کنی بیشتر از من می فهمی!
اگر می گویم
 خوش قیافه
باشی، فقط به خاطر این است که همه با دیدن ما بگویند"داماد سر است!" و تو اعتماد به نفست هی بالاتر برود!
اگر می گویم باید
ماشین بزرگ
و با تجهیزات کامل داشته باشی، فقط به این خاطر است که وقتی هر سال به مسافرت دور ایران می رویم توی ماشین خودمان بخوابیم و بی خود پول هتل ندهیم!
اگر از تو
خانه
می خواهم، به خاطر این است که خود را در خانه ای به تو بسپارم که تا آخر عمر در و دیوارآن، خاطره اش را برایم حفظ کنند و هرگوشه اش یادآور تو و آن شب باشد!
اگر
عروسی
آن چنانی می خواهم، فقط به خاطر این است که فرصتی به تو داده باشم تا بتوانی به من نشان بدهی چقدر مرا دوست داری و چقدر منتظر شب عروسیمان بوده ای!
اگر دوست دارم
ویلای اختصاصی کنار دریا
 داشته باشی، فقط به خاطر این است که از عشق بازی کنار دریا خوشم می آید... جلوی چشم همه هم که نمی‌شود!
اگر می گویم هرسال برویم یک
کشور
را ببینیم، فقط به خاطر این است که سالها دلم می خواست جواب این سوال را بدانم که آیا واقعا "به هرکجا که روی آسمان همین رنگ است"؟! اگر تو به من کمک نکنی تا جواب سوالاتم را پیدا کنم، پس چه کسی کمکم کند؟!
اگر از تو توقع دیگری ندارم، به خاطر این است که به تو ثابت کنم چقدر برایم عزیزی!
و بالاخره...
اگر
جهیزیه چندانی با خودم نمی آورم، فقط به خاطر این است که به من ثابت شود تو مرا بدون جهیزیه سنگین هم دوست
 داری و عشقمان فارغ از رنگ و ریای مادیات است.


نوشته شده در دوشنبه 87/12/26ساعت 8:44 صبح توسط مختار تندر نظرات ( ) |

<   <<   31   32   33      >

Design By : Pichak